جنگ دوازدهروزه میان ایران و اسرائیل نقطه عطفی بود که بسیاری از محاسبات پیشین را تغییر داد و فضای تازهای برای بحث درباره آینده رویارویی دو طرف گشود. این جنگ، که در مدتزمانی کوتاه اما بسیار پرشدت رخ داد، نه تنها قدرت تخریبی و آسیبپذیری هر دو کشور را آشکار کرد بلکه نشان داد که خطوط بازدارندگی میانشان تا چه حد شکننده است. اکنون که آتش جنگ فروکش کرده، پرسش اصلی این است که اسرائیل چه گزینههایی در برابر ایران دارد و مسیر آینده این تقابل به کدام سو خواهد رفت.
این درگیری ثابت کرد که توان نظامی ایران، بهرغم فشارهای اقتصادی و تحریمهای بینالمللی، گستردهتر و پیچیدهتر از گذشته است. تهران موفق شد حملاتی متنوع از موشکی و پهپادی را علیه اهداف اسرائیلی به اجرا بگذارد و نشان دهد که ظرفیتهایش تنها به خاک خود محدود نیست. شبکه نیروهای نیابتی ایران در لبنان، سوریه، عراق و یمن بخش مهمی از این عملیات بودند و همین امر اسرائیل را در برابر جبههای چندلایه قرار داد. برای اسرائیل، این تجربه بهوضوح زنگ خطری بود که نشان داد دیگر نمیتواند صرفا با تکیه بر حملات پیشدستانه یا ضربات محدود بازدارندگی خود را تضمین کند.
از سوی دیگر، اسرائیل نیز توانست قدرت و انعطاف ارتش خود را به نمایش بگذارد. سامانههای دفاعی چندلایه، از گنبد آهنین گرفته تا فلاخن داوود و پیکان، بخش بزرگی از تهدیدات را خنثی کردند و از خسارتهای بیشتر جلوگیری نمودند. با این حال، کارایی این سامانهها هزینههای مالی و عملیاتی سنگینی بر دوش اسرائیل گذاشت و مشخص شد که در صورت تداوم حملات گسترده، حتی پیشرفتهترین فناوریها هم به نقطه اشباع میرسند. همین موضوع بحثهای جدی درباره میزان توانایی اسرائیل برای تحمل جنگی فرسایشی را دوباره مطرح کرده است.
برای اسرائیل، این جنگ بهوضوح زنگ خطری بود که نشان داد دیگر نمیتواند صرفا با تکیه بر حملات پیشدستانه یا ضربات محدود بازدارندگی خود را تضمین کند.
در پی این جنگ، اسرائیل با مجموعهای از گزینهها روبهرو است که هر کدام پیامدها و محدودیتهای خاص خود را دارد. نخستین گزینه ادامه سیاست بازدارندگی از طریق حملات محدود و هدفمند علیه زیرساختهای نظامی ایران و گروههای نیابتیاش است. این رویکرد، که در سالهای اخیر راهبرد اصلی اسرائیل بوده، پس از جنگ دوازدهروزه همچنان در دسترس است اما کارایی آن مورد تردید قرار گرفته است. تجربه اخیر نشان داد که ایران میتواند به سرعت و به شکل سازمانیافته واکنش نشان دهد و هزینههای چنین اقداماتی را برای اسرائیل بالا ببرد.
گزینه دوم حرکت به سمت حملهای گستردهتر علیه تأسیسات هستهای ایران است. این گزینه مدتهاست در محافل سیاسی و نظامی اسرائیل مطرح میشود، اما اجرای آن با موانع بزرگی مواجه است. تأسیسات هستهای ایران پراکنده، مستحکم و اغلب در عمق زمین ساخته شدهاند و نابودی کامل آنها نیازمند عملیاتی پیچیده و پرهزینه است. علاوه بر این، چنین حملهای میتواند ایران را به واکنش شدیدی وادارد که ابعادی بسیار گستردهتر از جنگ اخیر خواهد داشت. از نگاه بسیاری از تحلیلگران، این سناریو نه تنها خطرناک بلکه ممکن است نتیجهای معکوس داشته باشد و تهران را در مسیر تسریع برنامه هستهای قرار دهد.
گزینه سوم تکیه بیشتر بر همکاری با ایالات متحده و دیگر قدرتهای جهانی برای مهار ایران است. اسرائیل میتواند تلاش کند تا پس از جنگ دوازدهروزه، توجه جامعه بینالمللی را بار دیگر به تهدید هستهای و منطقهای ایران جلب کند و فشارها برای بازگشت تحریمها یا توافقهای سختگیرانهتر را افزایش دهد. این مسیر مزیت مشروعیت بینالمللی را به همراه دارد، اما در عین حال با محدودیتهایی نیز مواجه است. جامعه جهانی، بهویژه اروپا، همچنان مایل به اجتناب از رویارویی مستقیم با ایران است و امید دارد راهحلهای دیپلماتیک زنده بمانند. به همین دلیل، اسرائیل نمیتواند مطمئن باشد که دیگران حاضر باشند در این سطح از آن حمایت کنند.
گزینه چهارم افزایش ظرفیتهای دفاعی و آمادهسازی برای یک جنگ طولانیتر است. تجربه اخیر نشان داد که هرچند سامانههای دفاعی اسرائیل کارآمد بودند، اما برای مواجهه با حملات مداوم و پرتعداد نیاز به تقویت بیشتر دارند. گسترش همکاریهای فناورانه با آمریکا و توسعه صنایع داخلی میتواند بخشی از این راهکار باشد. با این حال، این مسیر مستلزم هزینههای هنگفت مالی است و جامعه اسرائیل باید آماده تحمل بار اقتصادی و اجتماعی آن باشد.
شهروندان اسرائیلی، که سالها به امنیت نسبی عادت کرده بودند، اکنون با واقعیتی تازه روبهرو شدهاند: ایران و متحدانش قادرند بهطور همزمان چند جبهه علیه کشورشان بگشایند.
از سوی دیگر، جنگ دوازدهروزه تأثیری مستقیم بر سیاست داخلی اسرائیل گذاشته است. شهروندان اسرائیلی، که سالها به امنیت نسبی عادت کرده بودند، اکنون با واقعیتی تازه روبهرو شدهاند: ایران و متحدانش قادرند بهطور همزمان چند جبهه علیه کشورشان بگشایند. این تغییر نگرش عمومی فشار بیشتری بر رهبران سیاسی وارد میکند تا راهحلی پایدار و قاطع ارائه دهند. در همین حال، بحث درباره اینکه آیا راهکار نظامی بهتنهایی میتواند امنیت اسرائیل را تضمین کند یا نیاز به ترکیبی از راهبردهای سیاسی، دیپلماتیک و اقتصادی است، بیش از پیش جدی شده است.
نکته دیگری که نباید نادیده گرفت، تأثیر این جنگ بر روابط اسرائیل با کشورهای عربی منطقه است. برخی از این کشورها، که در سالهای اخیر روابط خود را با اسرائیل عادیسازی کردهاند، با نگرانی اوضاع را دنبال میکنند. آنها از یک سو نمیخواهند درگیر جنگی گسترده شوند و از سوی دیگر از گسترش نفوذ ایران در منطقه بیم دارند. اسرائیل امیدوار است بتواند از این نگرانیها برای تقویت همکاریهای امنیتی و اطلاعاتی استفاده کند، اما این مسیر هم نیازمند ظرافت و ملاحظات سیاسی فراوان است.
در نهایت، جنگ دوازدهروزه به روشنی نشان داد که مسئله ایران برای اسرائیل صرفا یک چالش خارجی نیست بلکه به مسئلهای حیاتی برای آینده داخلی و منطقهای این کشور بدل شده است. هیچیک از گزینههای پیش روی اسرائیل ساده یا بیهزینه نیست. ادامه حملات محدود ممکن است دیگر بازدارنده نباشد. حمله گسترده به تأسیسات هستهای میتواند آتشی برافروزد که مهار آن دشوار خواهد بود. تکیه بر حمایت بینالمللی با تردیدها و محدودیتهای فراوان همراه است. و توسعه توان دفاعی نیز فشارهای اقتصادی بزرگی به همراه دارد.
با این همه، آنچه مسلم است این است که پس از جنگ دوازدهروزه، بازگشت به وضعیت پیشین دیگر ممکن نیست. معادله قدرت در منطقه تغییر کرده و اسرائیل باید استراتژی خود را بازتعریف کند. تصمیمی که در این مرحله اتخاذ میشود نه تنها آینده تقابل با ایران بلکه جایگاه اسرائیل در خاورمیانه و روابطش با قدرتهای جهانی را تعیین خواهد کرد. مسیر پیشرو دشوار و پرخطر است، اما اجتناب از تصمیمگیری نیز گزینهای در دسترس نیست. اسرائیل باید میان این سناریوهای پرهزینه انتخاب کند و این انتخاب بیش از هر زمان دیگری سرنوشتساز خواهد بود.