جنگ ۱۲ روزه ژوئن ۲۰۲۵ بین اسرائیل و ایران، فرصتی نادر برای تضعیف نفوذ ایران بر حزبالله فراهم کرده است. حملات اسرائیل به زیرساختهای هستهای و موشکی ایران، آسیبپذیریهای تهران را آشکار کرد و تصویر آن بهعنوان حامی شکستناپذیر جوامع شیعه را مخدوش ساخت. این امر مشروعیت داخلی حزبالله را، که به وعده امنیت و ثبات از طریق همسویی با ایران وابسته است، به لرزه درآورد.
در جنوب لبنان، پایگاه اصلی حزبالله، گزارشها از حس خیانت در میان جوامع شیعه حکایت دارد. ویرانی اقتصادی و آسیبپذیری جسمانی، خشم و نارضایتی را دامن زده، زیرا بسیاری رنج خود را نتیجه خدمت به جاهطلبیهای ایران میدانند، نه منافع خودشان. این لحظه تردید، فرصتی استراتژیک برای غرب فراهم میکند تا با بهرهگیری از ابتکارات بشردوستانه، اطلاعاتی، فرهنگی و اقتصادی، سلطه ایران بر حزبالله را تضعیف کند، اما این فرصت زودگذر است و نیازمند اقدام فوری است.
این جنگ نشان داد که ایران، با وجود لفاظیهایش، قادر یا مایل به حمایت معنادار از حزبالله در زمان نیاز نبود. این ناکامی، پرسشهایی را در میان شیعیان لبنان برانگیخت که چرا باید هزینههای سنگین وفاداری به تهران را متحمل شوند. این شکاف در ادراک، نقطه عطفی است که میتواند به سرخوردگی پایدار منجر شود، مشروط بر اینکه غرب بهسرعت وارد عمل شود.
بدون اقدام فوری، ایران و حزبالله میتوانند روایت خود را بازسازی کنند و این فرصت از دست خواهد رفت. غرب باید با ارائه جایگزینهایی برای روایت حزبالله مبنی بر حفاظت ایران، این شکاف را هدف قرار دهد.
حملات اسرائیل به زیرساختهای هستهای و موشکی ایران، آسیبپذیری تهران را آشکار کرد و تصویر آن بهعنوان حامی شکستناپذیر جوامع شیعه را مخدوش ساخت.
یکی از اقدامات کلیدی، ارائه کمکهای بشردوستانه مانند غذا، سوخت و تعمیر زیرساختها به مناطق شیعهنشین از طریق کانالهای بیطرف مانند صلیب سرخ لبنان است. این کمکها باید بهوضوح با برند غربی یا بینالمللی عرضه شوند تا در مقابل ناکارآمدی ایران برجسته شوند.
همچنین، حمایت از پیامرسانی محلی از طریق صداهای معتبر مانند روحانیون میانهرو، خانوادههای داغدار و روزنامهنگاران مستقل در پلتفرمهای عربی مانند فرانس ۲۴ عربی و بیبیسی عربی میتواند هزینههای وفاداری حزبالله به ایران را برجسته کند. علاوه بر این، ترویج میراث چندگرایانه شیعی لبنان، مانند آنچه در آرمانهای موسی الصدر و جنبش امل دیده میشود، از طریق ابتکارات فرهنگی، رسانههای محلی و برنامههای بینادیانی توسط سازمانهایی مانند بنیاد ادیان، میتواند هویت شیعی غیرنظامی را تقویت کند.
در حوزه اقتصادی، ارائه وامهای خرد، زیرساختهای کوچکمقیاس و برنامههای اشتغال به شهرداریها و تعاونیهایی که از شبکههای تحت کنترل حزبالله فاصله میگیرند، میتواند وابستگی به تهران را کاهش دهد. صندوقهای تحت حمایت کشورهای خلیجفارس، مانند صندوق کویت برای توسعه اقتصادی عرب، میتوانند با نظارت دقیق این حمایتها را ارائه کنند.
در کنار این، حفظ تحریمها علیه شبکههای مالی حزبالله، همراه با حمایت از کانالهای بانکی مشروع و اصلاحات هماهنگ با صندوق بینالمللی پول، میتواند سلطه مالی حزبالله را تضعیف کند، به شرطی که جایگزینهای اقتصادی برای جوامع محلی فراهم شود.
حمایت از پیامرسانی محلی از طریق صداهای معتبر مانند روحانیون میانهرو میتواند هزینههای وفاداری حزبالله به ایران را برجسته کند.
عدم اقدام، خطر بازسازی روایت ایران و حزبالله را به همراه دارد. حزبالله ممکن است با ارعاب یا حملات موشکی برای بسیج پایگاه خود تلاش کند و ایران ممکن است از طریق نیروهای نیابتی در نقاط دیگر تلافی کند. با این حال، نمونههای تاریخی مانند تضعیف نفوذ سازمان آزادیبخش فلسطین در لبنان در سال ۱۹۸۲ یا کاهش نفوذ القاعده در عراق در سال ۲۰۰۷ نشان میدهد که تعامل بهموقع در لحظات اختلال میتواند وفاداریها را تغییر دهد.
این جنگ، شکنندگی اقتدار ایران را آشکار کرد و این تردید را در میان شیعیان لبنان به میان آورد که آیا فداکاریهایشان برای حفاظت ازآنها است یا برای پیشبرد جاهطلبیهای تهران. غرب باید با ابزارهای استراتژیک، جایگزینهای ملموس و انضباط روایی، به این پرسشها پاسخ دهد. این لحظه شکننده است، اما تغییرات پایدار در خاورمیانه اغلب از سرخوردگی آغاز میشود. شکافها آشکار شدهاند و زمان برای گشاد کردن آنها پیش از بسته شدن دوباره، محدود است.