ایران از زمان انقلاب اسلامی ۱۳۵۷، شبکهای گسترده از نفوذ جهانی را با تکیه بر تلفیقی از ایدئولوژی مذهبی، آموزش نظامی و دستکاری سیاسی بنا کرده است. این شبکه، از کلاسهای درس و مراکز فرهنگی تا شبکههای رمزنگاریشده سایبری، فراتر از مرزهای ایران عمل میکند. این مقاله به بررسی پایههای ایدئولوژیک، مکانیسمهای جذب نیرو و گستره جهانی شبکههای نیابتی ایران میپردازد و استدلال میکند که هرگونه توافق هستهای باید این ساختارهای ایدئولوژیک را در کنار محدود کردن تواناییهای هستهای، هدف قرار دهد.
در حالی که مذاکرات هستهای در صدر اخبار قرار دارد، نیروی واقعی ایران در شبکه ایدئولوژیک جهانیاش نهفته است که از زمان انقلاب ۱۳۵۷ با دقت طراحی شده است. اقتدار رهبر ایران، نهتنها سیاسی، بلکه بهعنوان وظیفهای الهی تعریف میشود. این اعتقاد برای جنگجویان و نیروهای نیابتی ایران، فراتر از یک نماد است؛ دستوری مذهبی است که وفاداری به نظام را به عملی عبادی تبدیل میکند. برای هواداران، اجرای دستورات رهبر انقلاب برابر با اطاعت از خواست خداوند است و این امر دستورات سیاسی را به تعهداتی مقدس بدل میکند.
این چارچوب مذهبی، ستون اصلی بقای نظام ایران است. با درهمآمیختن دینداری و وفاداری سیاسی، تهران تضمین میکند که تعهد هوادارانش نهتنها به ایدئولوژی، بلکه به هویت معنوی آنها وابسته باشد. این دکترین، فراتر از بحثهای سیاسی یا مشکلات اقتصادی، وفاداری را در حوزه نجات ابدی و مبارزه کیهانی ریشهدار میکند. تاریخ نمونههای مشابهی از این رویکرد را نشان میدهد. در اروپای قرون وسطی، «حق الهی پادشاهان» به پادشاهان اقتداری مطلق میداد و مخالفت با آنها را هم خیانت و هم کفر میدانست. لویی چهاردهم فرانسه خود را «پادشاه خورشید» نامید و ادعا کرد که اقتدارش مستقیماً از خدا سرچشمه میگیرد. در جنگهای صلیبی، پاپها جنگ را بهعنوان تلاشی مقدس توجیه میکردند و پاداش معنوی به جنگجویان وعده میدادند.
اقتدار رهبر ایران، نهتنها سیاسی، بلکه بهعنوان وظیفهای الهی تعریف میشود. این اعتقاد برای جنگجویان و نیروهای نیابتی ایران، دستوری مذهبی است که وفاداری به نظام را به عملی عبادی تبدیل میکند.
آموزش و فرهنگ: قلب تربیت ایدئولوژیک
نظام آموزشی ایران از کودکی برای پرورش جنگجویان ایدئولوژیک طراحی شده است. کتابهای درسی داستانهایی از ظلم به مسلمانان، عدالت مقاومت و پاداش شهادت را آموزش میدهند. دانشآموزان شعارهایی مانند «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسرائیل» سر میدهند. این شرطیسازی ایدئولوژیک از طریق مراکز فرهنگی در کشورهایی مانند نیجریه، تاجیکستان و فرانسه گسترش یافته است. این مراکز با ارائه بورسیه و کمکهای مالی، بهطور غیرمستقیم الهیات سیاسی تهران را ترویج میکنند. رسانههای دولتی نیز با پخش برنامههای مذهبی برای جوانان، از جمله داستانهای شهادت و نمایش قهرمانانه جنگجویان، این آموزشها را تقویت میکنند و فداکاری نظامی را به مسیری افتخارآمیز و حتی مطلوب تبدیل میکنند.
ایران همچنین با ارائه مشوقهای مادی مانند حقوق ماهانه، مسکن و اقامت، اقشار فقیر و آواره را هدف قرار میدهد. گروههایی مانند لشکر فاطمیون و زینبیون از این طریق جذب میشوند. پس از جذب، این افراد آموزشهای ایدئولوژیک میبینند که شهادت در خدمت رهبر انقلاب را وظیفهای معنوی جلوه میدهد. جذب نیرو اغلب از طریق رهبران محلی یا روحانیون انجام میشود که واسطه سپاه پاسداران هستند. سپاه با شناسایی افرادی که از نظر اقتصادی و مذهبی آسیبپذیرند، ابتدا نیازهای مادی آنها را برآورده میکند و سپس بهتدریج محتوای ایدئولوژیک را معرفی میکند. گزارشهای حقوق بشری نشان میدهد که جلسات آموزش، با استفاده از روایتهای تاریخی شیعه مانند شهادت امام حسین در کربلا، درگیریهای امروزی را بهعنوان وظایف معنوی معرفی میکنند.
عملیاتهای هماهنگ
شبکه نیابتی ایران مانند یک شرکت چندملیتی عمل میکند که نیروی قدس سپاه پاسداران بهعنوان ستاد مرکزی آن است. گروههایی مانند کتائب حزبالله، عصائب اهلالحق و حزبالله لبنان با هماهنگی تهران فعالیت میکنند. این گروهها فشار نظامی، نفوذ سیاسی و ترویج فرهنگی را برای پیشبرد اهداف ایران به کار میگیرند. پشتیبانی مالی و لجستیکی اغلب از طریق بنیادهای خیریهای به نام «بنیاد» تأمین میشود که شفافیت اندکی دارند. این بنیادها نهتنها فعالیتهای نظامی را تأمین مالی میکنند، بلکه در پروژههای زیرساختی محلی سرمایهگذاری میکنند تا حمایت عمومی را جلب کنند و حذف این گروهها را بدون واکنش منفی مردمی دشوار سازند.
تقیه، که در اصل روشی شیعی برای پنهان کردن ایمان در برابر تهدید بود، توسط تهران به استراتژی فریب در سطح دولتی و بینالمللی تبدیل شده است.
سپاه پاسداران تواناییهای سایبری پیشرفتهای توسعه داده و از طریق تلگرام، یوتیوب و توییتر، تبلیغات چندزبانه منتشر میکند. این کمپینها با محتوای احساسی، افراد را در سراسر مرزها رادیکال و جذب میکنند. علاوه بر شبکههای اجتماعی، ایران رسانههایی مانند پرستیوی (به انگلیسی) و هیسپانتیوی (به اسپانیایی) را اداره میکند که روایتهایی همسو با اهداف سیاست خارجی تهران، مانند برجسته کردن شکستهای غرب و تبلیغ تابآوری ایران، ارائه میدهند. عملیات سایبری همچنین شامل هک برای جمعآوری اطلاعات درباره مخالفان و دولتهای دشمن است.
تقیه، که در اصل روشی شیعی برای پنهان کردن ایمان در برابر تهدید بود، توسط تهران به استراتژی فریب در سطح دولتی و بینالمللی تبدیل شده است. این رویکرد به ایران امکان میدهد در مذاکرات بینالمللی شرکت کند، در حالی که نیروهای نیابتیاش عملیات نظامی انجام میدهند. برای مثال، مقامات ایرانی در خارج ممکن است بیانیههای آشتیجویانه صادر کنند، اما سخنرانیهای داخلی رهبر انقلاب خط انقلابی بدون سازش را تأیید میکند. این پیامرسانی دوگانه، دشمنان را گیج و هواداران داخلی را مطمئن میکند که اهداف ایدئولوژیک پابرجاست.
در جریان مذاکرات برجام در سال ۱۳۹۴، ایران همزمان عملیات نظامی خود در سوریه را شدت بخشید، حمایت از حوثیها را گسترش داد و به حزبالله تسلیحات پیشرفته ارائه کرد. این استراتژی دوگانه به ایران امکان داد تا دیپلماسی را بهعنوان پوششی برای تشدید فعالیتهای نظامی استفاده کند. این رویکرد مشابه تاکتیکهای جنگ ایران و عراق است، زمانی که مذاکرات آتشبس برای بازسازی و تسلیح مجدد به کار میرفت.
مقابله با تهدید ایدئولوژیک
مقابله با تهدید ایدئولوژیک ایران، تنها مکملی برای نظارت هستهای نیست؛ بلکه ستون اصلی صلح پایدار است. هیچ توافقی، هرچند دقیق، نمیتواند دوام بیاورد وقتی یک طرف نسلهای بعدی را آموزش میدهد که طرف دیگر دشمن وجودی و منشأ همه رنجهاست. رهبری ایران، ایالات متحده را «شیطان بزرگ» میخواند و این باور را در آموزش، رسانه و خطبههای نماز جمعه نهادینه کرده است. این دکترین، اعتماد لازم برای دیپلماسی را از بین میبرد و ایران را تشویق میکند تا با صبر استراتژیک، منتظر تغییرات سیاسی در غرب بماند تا برنامه هستهای خود را از سر بگیرد.
هیچ توافقی، هرچند دقیق، نمیتواند دوام بیاورد وقتی یک طرف نسلهای بعدی را آموزش میدهد که طرف دیگر دشمن وجودی و منشأ همه رنجهاست.
برای دستیابی به توافق معنادار، باید با این دکترین خصومت مقابله کرد. استراتژیهای ضدایدئولوژیک باید روحانیون، مربیان و رسانههایی را که این روایتها را ترویج میکنند، هدف قرار دهد و پیامهایی مبتنی بر همزیستی و احترام متقابل را جایگزین کند. همکاری با صداهای معتبر در جوامع مسلمان برای ارائه تفاسیر جایگزین از اصول اسلامی و افشای استفاده سیاسی از دین ضروری است. بدون این اقدامات، هیچ معاهدهای به صلح واقعی منجر نخواهد شد.
مسئله هستهای تنها بخش آشکار تهدید چندوجهی ایران است، اما پایه قدرت منطقهای و جهانی تهران، چارچوب ایدئولوژیکی است که الهیات را با سیاست درآمیخته است. محدود کردن تواناییهای هستهای بدون توجه به این مکانیسمها، حس کاذب امنیت ایجاد میکند. تحلیلهای علمی نشان میدهد که وقتی نظام اعتقادی دستنخورده باقی میماند، ساختارهای نظامی بهسرعت بازسازی میشوند.
راهبرد موثر در برابر ایران باید اقدامات ضدایدئولوژیک را با بازدارندگی نظامی و مذاکره دیپلماتیک تلفیق کند. این شامل هدف قرار دادن نهادهای مذهبی و آموزشی، قطع کانالهای مالی جذب نیرو و ترویج روایتهای جایگزین از طریق رهبران معتبر محلی است. بدون این استراتژی جامع، هر توافق هستهای ممکن است به تاکتیکی از تقیه تبدیل شود: فریبی که به ایران امکان میدهد برنامه هستهای خود را مخفیانه پیش ببرد یا تا پایان دوره ریاستجمهوری بعدی در آمریکا منتظر بماند تا با دولتی کمتر متخاصم مذاکره کند.
نویسنده: آلبرت هادی، کارشناس امور سیاسی و امنیتی خاورمیانه با بیش از ۲۵ سال تجربه همکاری با نهادهای آمریکایی. او بهعنوان مسئول رسانههای عربی در عراق و سردبیر مجله «کلمه حقیقت» فعالیت کرده و کتابها و مقالاتی در زمینه تروریسم، رادیکالیسم و ایدئولوژیهای افراطی منتشر کرده است.