در ماه ژوئیه، بغداد و واشنگتن چارچوبی برای خروج مرحلهای نیروهای آمریکایی از عراق نهایی کردند. نیروهای رزمی آمریکا تا دسامبر از مناطق مرکزی و غربی عراق خارج خواهند شد، اما عملیاتهای ضدتروریسم و آموزش نظامی در کردستان ادامه خواهد یافت. مجلس عراق و گروههای همسو با ایران، هر دو طرف این توافق را بهعنوان یک مصالحه جشن گرفتند.
اما این الگو تکراری شده است: هر مداخله آمریکایی قرار است آخرین آن باشد، و هر خروج قرار است فصلی جدید از خودکفایی عراق. اما شکافهای عمیق، از جمله اختلافات فرقهای، نهادهای ضعیف و نفوذهای خارجی متضاد در عراق، همچنان پابرجاست. آنچه تغییر میکند، نه بیثباتی بنیادین، بلکه کسانی هستند که از آن سود میبرند. توافق جدید خروج آمریکا-عراق وعده «خروج کامل» از مناطق مرکزی و غربی عراق را میدهد و در ظاهر، گامی به سوی تقویت حاکمیت عراق و پایان یافتن یکی دیگر از جنگهای بیپایان آمریکاست. اما در واقع، هیچکدام از اینها نیست.
نیروهای آمریکایی عراق را ترک نمیکنند؛ آنها به کردستان، تنها منطقهای که از حضورشان استقبال میکند، منتقل میشوند و مناطقی را که از نظر امنیتی شکنندهتر هستند، خالی میکنند. تا میانه امسال، حدود ۲۵۰۰ سرباز آمریکایی عمدتا در نقشهای مشاورهای در عراق حضور داشتهاند. این جابهجایی، جان سربازان آمریکایی را حفظ میکند، اما توازن قدرت در عراق را به گونهای تغییر میدهد که ممکن است در نهایت ایران را تقویت کند.
«خروج کامل» نیروهای آمریکایی از مناطق مرکزی و غربی عراق در ظاهر، گامی به سوی تقویت حاکمیت عراق تلقی میشود، اما در واقعیت چنین نیست.
نمایشی بهظاهر موفق
محمد السودانی، نخستوزیر عراق، تحت فشار شدید سیاستمداران ملیگرا و شبهنظامیان مورد حمایت ایران برای اخراج نیروهای خارجی قرار دارد. ارائه خروج آمریکا بهعنوان پیروزی برای حاکمیت ملی، به او کمک میکند تا قدرت خود را به نمایش بگذارد و در انتخابات امتیاز کسب کند. محاسبه سیاسی او روشن است: دیده شدن بهعنوان رهبری که نیروهای خارجی را بیرون کرده، در میان رایدهندگان شیعه که حضور آمریکا را اشغالگری میدانند. این همچنین به السودانی کمک میکند تا میان فشارهای واشنگتن و تهران تعادل برقرار کند. اما اعلام پیروزی با دستیابی به آن تفاوت دارد.
حاکمیت در اینجا بیشتر نمایشی است تا واقعی. گزارشهای سازمان ملل نشان میدهد که بقایای داعش سالانه بیش از ۱۰۰ حمله در عراق انجام میدهند. مقامات آمریکایی تخمین میزنند که ۱۵۰۰ تا ۳۰۰۰ جنگجوی داعش کماکان در عراق و سوریه فعال هستند و گروههای شبهنظامی ریشهدار و از نظر سیاسی بانفوذ باقی ماندهاند. برای بسیاری از عراقیها، حاکمیت خود به نوعی ناامنی است.
برای واشنگتن، مسئله خروج کمتر استراتژیک و بیشتر برای بقاست. پایگاههای آمریکایی در بغداد و الانبار مدتهاست هدف حملات راکتی و پهپادی شبهنظامیان همسو با ایران قرار دارند. از اکتبر ۲۰۲۳، بیش از ۱۸۰ حمله در عراق و سوریه انجام شده است. یکی از جدیترین این حوادث در اوایل سال ۲۰۲۴ رخ داد، زمانی که پهپادها به پایگاه عینالاسد در الانبار حمله کردند و به پرسنل آمریکایی آسیب رساندند. این حمله نشان داد که هر تلفات آمریکایی میتواند طوفانی سیاسی در واشنگتن به راه اندازد. در سال انتخابات، نامزدهای هیچ کدام از دو حزب نمیخواهند توضیح دهند چرا آمریکاییها هنوز در عراق کشته میشوند.
با انتقال نیروها به اربیل در کردستان، آمریکا خطر تلفات را کاهش میدهد و همزمان جای پایی در منطقه حفظ میکند که از آن میتواند داعش را رصد کند و به سوریه دسترسی داشته باشد. این اقدام را میتوان کاهش نیرو نامید یا جابهجایی، اما هرچه باشد، خروج نیست؛ این یک جابجایی نیرو تحت فشار است.
کردستان اهرم جدیدی به دست میآورد
ظاهرا برنده خاموش این ماجرا، دولت اقلیم کردستان (KRG) است. میزبانی از نیروهای آمریکایی امنیت اربیل را تقویت میکند، قدرت چانهزنی آن را در اختلافات بر سر درآمدهای نفتی و ارضی با بغداد افزایش میدهد و جایگاه بینالمللیاش را بالا میبرد.
میزبانی از نیروهای آمریکایی امنیت اربیل را تقویت میکند، قدرت چانهزنی آن را در اختلافات بر سر درآمدهای نفتی و ارضی با بغداد افزایش میدهد و جایگاه بینالمللیاش را بالا میبرد.
برای کردها، این توافق چندین مشکل را بهطور همزمان حل میکند. آنها از تهدیدات خارجی محافظت میشوند و به جهان نشان میدهند که همچنان شریکی قابل اعتماد برای قدرتهای غربی هستند. در عین حال، تصمیم خود بغداد برای اخراج نیروهای آمریکایی، امکان انتقاد از کردستان برای استقبال از آنها را از دولت مرکزی سلب میکند. دولت اقلیم کردستان حالا میتواند ادعا کند که صرفا خلأیی را پر کرده که بغداد ایجاد کرده است.
طنز ماجرا تلخ است: بغداد برای نشان دادن کنترل خود خواستار خروج آمریکا شد، اما با این کار به منطقهای قدرت داد که مصمم به حفظ خودمختاری نسبی است. با حضور نیروهای آمریکایی در اربیل، کردستان نهتنها سپری در برابر داعش و شبهنظامیان به دست میآورد، بلکه سرمایه سیاسیای کسب میکند که میتواند در نبردهای بیپایان فدرالی عراق از آن استفاده کند.
خلأ باقیمانده
خطر در آن چیزی است که در مناطق تخلیهشده از سوی آمریکا رخ میدهد. مرکز و جنوب عراق اکنون بیش از پیش آسیبپذیر هستند. داعش دیگر شهرها را کنترل نمیکند، اما سلولهای خفتهاش باقی ماندهاند. در خرداد ۱۴۰۴، رویترز گزارش داد که جنگجویان داعش در حال فعالسازی شبکهها و انجام کمینهایی در استانهایی مانند دیاله و کرکوک هستند. اینها یادآور این هستند که این گروه هنوز توانایی برهم زدن زندگی روزمره را دارد.
همزمان، شبهنظامیان مورد حمایت ایران در حال پر کردن این خلأ هستند. آنها نهتنها دست به خشونت میزنند، بلکه در سیاست نیز نفوذ میکنند. مجلس عراق اخیرا روی قانونی کار میکند که به نیروهای حشد الشعبی (PMF) نقش رسمیتری در امنیت دولتی میبخشد، اقدامی که متحدان تهران را در چارچوب حکومتی عراق تثبیت میکند. برای عراقیهای خارج از کردستان، خروج آمریکا شبیه تقویت حاکمیت ملی نیست؛ بلکه شبیه واگذاری منطقه و مردم به شبهنظامیان، شورشیان و گروههای سیاسیای است که وفاداریشان به شرق است.
واقعیت ناخوشایند این است: انتقال نیروها به شمال، گرچه به حفاظت از آمریکاییها منجر میشود اما فضا را برای تهران نیز باز میکند. با خروج نیروهای آمریکایی از قلب عراق، شبهنظامیان مورد حمایت ایران آزادتر میشوند تا نفوذ خود را در سیاست، امنیت و اقتصاد گسترش دهند. جنبه اقتصادی این ماجرا بهویژه قابل توجه است. شبکه قاچاق سوخت و نفت مرتبط با این گروهها سالانه حدود یک میلیارد دلار درآمد ایجاد میکند و منابع را مستقیما به ایران و نیروهای نیابتیاش هدایت میکند. این پول سلاح میخرد، شبکههای حامی را تأمین میکند و سلطه تهران بر عراق را محکمتر میکند.
بنابراین، در حالی که واشنگتن این را بهعنوان «کاهش استراتژیک» معرفی میکند، تاثیر آن در عمل متفاوت است؛ ایمنی سربازان آمریکایی در واقع به قیمت کاهش نفوذ بر مرکز و جنوب عراق به دست میآید. توانمندسازی آشکار به کردها میرسد اما توانمندسازی پنهان به ایران.
در حالیکه بغداد تقویت حاکمیت خود را جشن میگیرد، واشنگتن اعلام پیروزی میکند و کردها اهرم فشار و چانهزنی به دست میآورند، بزرگترین برنده بیسروصدا در این میان احتمالا ایران است.
این اتفاق بیسابقه نیست. پس از خروج سال ۲۰۱۱، داعش خلأ را پر کرد و با تصرف برخی مناطق عراق را دوباره به بحران کشاند. شباهتها چشمگیرند. آن زمان، همانند امروز، نیروهای عراقی «آماده» مدیریت امنیت را بهتنهایی تلقی شدند. آن زمان، مانند امروز، اختلافات سیاسی در بغداد فرصتهایی برای گروههای افراطی ایجاد کرد و مثل امروز، شبهنظامیان مورد حمایت ایران خود را بهعنوان جایگزینی برای نفوذ آمریکا معرفی کردند.
چشمانداز امروز همان ریسکها را دارد: استانهای در معرض خطر، شورشیان در حال بازگشت و شبهنظامیان مورد حمایت ایران که مشتاق تثبیت دستاوردهای خود هستند. آمریکا شاید پرسنل خود را محافظت کند، اما پیامدهای بلندمدت میتواند چرخهای دیگر از بیثباتی باشد.
برنده واقعی کیست؟
در حالیکه بغداد تقویت حاکمیت خود را جشن میگیرد، واشنگتن اعلام پیروزی میکند و کردها اهرم فشار و چانهزنی به دست میآورند، بزرگترین برنده بیسروصدا در این میان احتمالا ایران است.
اما ماجرا با جشن و اعلام پیروزی به پایان نمیرسد؛ عراق حالا با دو سناریو روبهروست. یکی داخلی که در آن شبهنظامیان همسو با تهران کنترل خود را بر مرکز و جنوب عراق تشدید میکنند، در حالی که کردستان، با حمایت نیروهای آمریکایی، برای خودمختاری بیشتر فشار میآورد و کشور را به سوی تکهتکه شدن بیشتر سوق میدهد. و دیگری بینالمللی که در آن واشنگتن از طریق دیپلماسی به جای حضور مستقیم نظامی سازگار میشود، در دفاع هوایی سرمایهگذاری میکند، روابط خود با کردها را عمیقتر میکند و به شرکای منطقهای تکیه میکند تا پیامدها را مهار کند.
هیچکدام از این دو تقویت حاکمیتی را که بغداد ادعا میکند، ثابت نمیکند. بلکه هر دو سناریو نشان میدهد که خروج آمریکا نقشه سیاسی عراق را بازطراحی میکند بیآنکه به این نقشه ثبات بدهد. پرسش اصلی این نیست که آیا نیروهای آمریکایی خارج میشوند یا نه، بلکه این است که چه کسی خلأ ناشی از خروج آنها را پر میکند. و در حال حاضر، پاسخ کمتر شبیه بغداد و بیشتر شبیه اربیل و تهران است.