جنگ دوازده روزه اسرائیل و آمریکا با ایران پیامدهای عمیقی فراتر از میدان جنگ داشته است. یکی از مهمترین و شاید غیرمنتظرهترین این پیامدها، از میان رفتن آخرین بقایای مشروعیت برای گروههای اپوزیسیون ایرانی خارج از کشور بوده است. این گروهها که برای دههها در تلاش برای سرنگونی جمهوری اسلامی فعالیت میکردند، اکنون با انتخابهای خود در جریان این درگیری، تمام اعتبار باقیمانده نزد مردم ایران را از دست دادهاند.
تحلیلگران معتقدند که این نتیجه، دقیقاً نقطه مقابل آن چیزی است که ایالات متحده و به ویژه اسرائیل، برای رسیدن به آن امیدوار بودند. از دیدگاه آنها، یک رویارویی نظامی میتوانست جرقه یک خیزش داخلی در ایران را بزند و اپوزیسیون خارج از کشور را به عنوان یک جایگزین قابلاعتماد و متحد مردم معرفی کند. اما واقعیت میدانی و واکنشهای اجتماعی در داخل و خارج ایران، مسیر کاملاً متفاوتی را نشان داد.
خلاصهای از این متن را بشنوید:
اپوزیسیون ایرانی در طول چهار دهه گذشته، به دلیل تفرق و ناکامی در ارائه یک برنامه منسجم و رهبری واحد، با چالشهای بزرگی روبهرو بوده است. آنها عمدتاً به چند دسته تقسیم شدهاند: سلطنتطلبان وفادار به خاندان پهلوی، گروههای چپ و کمونیست، و چهرههای اصلاحطلب و فعالانی که از داخل ایران خارج شدهاند. اما هیچیک از این گروهها نتوانستهاند یک جبهه متحد و قدرتمند تشکیل دهند. بسیاری از آنها به منابع مالی خارجی، به ویژه از دولتهای آمریکا و اسرائیل، وابسته بودند که این امر نیز اعتبارشان را نزد مردم داخل ایران خدشهدار میکرد. این منابع مالی، در بهترین حالت، صرف فعالیتهای پراکنده و رسانهای میشد که تأثیر چندانی بر وضعیت داخلی ایران نداشت و این گروهها را به موجودیتهایی بیتأثیر تبدیل کرده بود.
اپوزیسیون ایرانی در طول چهار دهه گذشته، به دلیل تفرق و ناکامی در ارائه یک برنامه منسجم و رهبری واحد، با چالشهای بزرگی روبهرو بوده است.
با آغاز درگیریهای نظامی در ژوئن ۲۰۲۵، ورق برگشت. در حالی که بمبها و موشکها بر سر مردم ایران فرود میآمد، بسیاری از چهرههای اپوزیسیون خارج از کشور به جای همدردی با هموطنان خود، آشکارا از حملات نظامی اسرائیل و آمریکا حمایت کردند. آنها این حملات را گامی ضروری برای سرنگونی جمهوری اسلامی دانستند و حتی برخی از آنها خواستار حملات شدیدتر و گستردهتر شدند. این رویکرد، برای بسیاری از ایرانیان، چه در داخل و چه در خارج، تکاندهنده و غیرقابلقبول بود.
مردم ایران، صرفنظر از دیدگاهشان درباره حکومت، در برابر یک تهدید خارجی احساس اتحاد و همبستگی ملی کردند. در این شرایط، درخواستهای اپوزیسیون برای بمباران کشور و کشتار مردم، نه تنها با بیاعتنایی مواجه شد، بلکه آنها را به عنوان «خائن» در اذهان عمومی تثبیت کرد. تصویری که از این چهرهها در رسانههای فارسیزبان و شبکههای اجتماعی شکل گرفت، تصویر کسانی بود که به هر قیمتی، حتی به بهای جان مردم و نابودی زیرساختهای کشور، به دنبال منافع شخصی و سیاسی خود بودند.
در نتیجه، بسیاری از فعالان و چهرههای اپوزیسیون که تا پیش از این موضعی علیه جمهوری اسلامی داشتند، ناگزیر به یکی از دو راه اصلی روی آوردند. گروهی از آنها، که تعدادشان کم هم نبود، سکوت اختیار کردند یا به سرعت موضع خود را تغییر دادند. این افراد به سرعت دریافتند که حمایت از دشمنان خارجی، نه تنها منجر به افزایش محبوبیتشان نخواهد شد، بلکه آنها را از مردم خود جدا خواهد کرد. گروه دوم، که عمدتاً از چهرههای پر سر و صدا و سلطنتطلب تشکیل شده بود، در موضع خود پافشاری کردند و با حمایت آشکار از اسرائیل، آخرین رشتههای ارتباطی خود با ایرانیان را قطع کردند.
این رویداد، بهویژه برای سلطنتطلبان، یک ضربه نهایی و مهلک بود. در حالی که برخی از آنها امیدوار بودند که با حمایت از قدرتهای خارجی بتوانند جایگاه خود را به عنوان یک جایگزین سیاسی احیا کنند، در عمل تمام اعتبار خود را از دست دادند. در مقابل، این اتفاق به تقویت موضع جمهوری اسلامی در داخل کشور کمک کرد. حکومت توانست با تأکید بر همبستگی ملی در برابر یک تهدید خارجی، از فرصت پیشآمده استفاده کرده و تا حدودی بحران مشروعیت خود را مدیریت کند. بسیاری از ایرانیان، با وجود نارضایتیهای عمیق از وضعیت اقتصادی و اجتماعی، در برابر حملات خارجی، حکومت را به عنوان تنها نهاد دفاعی کشور خود دیدند.
گروههای اپوزیسیون خارج از ایران حملات اسرائیل را برای سرنگونی جمهوری اسلامی ضروری تلقی کردند، اما این رویکرد، برای بسیاری از ایرانیان تکاندهنده و غیرقابلقبول بود.
این تحولات نشان داد که اپوزیسیون خارج از کشور، درک درستی از شرایط اجتماعی و سیاسی داخل ایران ندارند. آنها نتوانستند بین مخالفت با حکومت و دفاع از منافع ملی کشور تمایز قائل شوند. در حالی که مردم ایران به دنبال تغییرات اساسی در داخل کشور هستند، هرگز حاضر نیستند این تغییرات را به بهای نابودی کشور و با کمک قدرتهای خارجی به دست آورند. این موضعگیری در جریان جنگ، ثابت کرد که گروههای اپوزیسیون به جای نمایندگی مردم، صرفاً به دنبال منافع خود هستند.
در نهایت، میتوان گفت که جنگ اسرائیل و آمریکا علیه ایران، هرچند نتوانست به اهداف خود یعنی سرنگونی جمهوری اسلامی دست یابد، اما به صورت ناخواسته، به عمر سیاسی آخرین بقایای اپوزیسیون خارج از کشور پایان داد. این چهرهها و گروهها، که برای دههها در حاشیه قرار داشتند، با این انتخاب سرنوشتساز، تمام آبروی خود را در نگاه ایرانیان از دست دادند و به فراموشی سپرده شدند. این واقعیت تاریخی نشان میدهد که هیچ اپوزیسیونی نمیتواند بدون حمایت مردمی و با تکیه بر قدرتهای خارجی، به هدفی مشروع در جامعه دست یابد. آینده ایران در دست مردم آن است، نه کسانی که برای دستیابی به قدرت، حاضر به همکاری با دشمنان خارجی هستند.