گفتوگوها در مورد تبدیل شدن ایران به یک قدرت هستهای، دهههاست که ادامه دارد. این بحثها با نگرانیهای عمیق در مورد امنیت منطقهای، هنجارهای جهانی منع گسترش سلاحهای هستهای، و موازنه قدرت گستردهتر در خاورمیانه پیش برده میشود. در حالی که نگرانیها پیرامون گسترش سلاحهای هستهای و مسابقه تسلیحاتی اغلب به عنوان دلیلی برای مخالفت با دستیابی ایران به سلاح هستهای ذکر میشود، از منظر واقعگرایی استراتژیک نیز ارزشمند است که بررسی شود آیا ثبات در خاورمیانه از منظر وجود یک ایران هستهای در مقابل تنها یک ابرقدرت نظامی یعنی اسرائیل، بیشتر قابل دستیابی است یا خیر.
«قدرت آسیبرسانی، یک قدرت چانهزنی است»؛ این عبارت به طور موجز، واقعگرایی استراتژیک را که توسط توماس شلینگ در کتاب «استراتژی منازعه» مطرح شد، توصیف میکند. از اینرو، این پرسش مطرح میشود که آیا یک ایران هستهای این پتانسیل را دارد که تعادلی استراتژیک در منطقه ایجاد کند و احتمال مداخلات نظامی را کاهش دهد؟
خلاصهای از این متن را بشنوید:
درگیریهای نظامی بین دو کشور دارای سلاح هستهای، هند و پاکستان، در ماه مه ۲۰۲۵ که در نهایت به آتشبس ختم شد، نمونهای است که به شدت به نفع بازدارندگی هستهای در دوران معاصر استدلال میکند. در حالی که وضعیت بین دو کشور همچنان شکننده است، نظریه بازدارندگی هستهای، که شامل منطق «تضمین نابودی متقابل» (MAD) است، احتمالاً هر دو کشور را به خودداری از ورود به یک جنگ تمامعیار وادار کرده است. این اصطلاح، که در دهه ۱۹۶۰ به دونالد جی. برنان از مؤسسه هادسون نسبت داده میشود، به وضعیتی اشاره دارد که در آن کشورهای دارای زرادخانه هستهای، با تهدید به یک حمله تلافیجویانه ویرانگر، یکدیگر را از حمله بازمیدارند و هزینه تجاوز را افزایش میدهند.
امنیت ملی ایران به یک زخم باز تشبیه میشود و فقدان بازدارندگی هستهای آن را در برابر حملات خارجی با راهحلهای بسیار ضعیف آسیبپذیر میکند.
امنیت ملی ایران به یک زخم باز تشبیه میشود و فقدان بازدارندگی هستهای، آن را در برابر حملات خارجی آسیبپذیر میسازد. آسیبپذیریهای عمیق محیط امنیتی ایران، یک دلیل قانعکننده برای این کشور برای دستیابی به سلاح هستهای ارائه میدهد که میتواند محافظت کافی در برابر تجاوز نظامی فراهم آورد.
جوزف نای، دانشمند علوم سیاسی، در کتاب خود با عنوان «اخلاق هستهای»، سلاحهای هستهای را به یک «گوی بلورین» تشبیه کرده است. استفاده از این سلاحها پیامدهایی را پیشبینی میکند که هم ویرانگر و هم آشکار هستند (به ویژه هنگامی که همه طرفهای درگیر مسلح به سلاح هستهای باشند)؛ به حدی که استفاده از آن تقریباً غیرقابل تصور میشود و منطق بازدارندگی را از طریق آسیبپذیری متقابل تقویت میکند.
تلاش ایران برای دستیابی به سلاح هستهای میتواند چنین آسیبپذیری متقابلی را ایجاد کند که هسته اصلی بازدارندگی هستهای است. به طور گستردهای این باور وجود دارد که دشمن اصلی ایران – اسرائیل – زرادخانه هستهای تأییدنشده دارد و ایران بارها این زرادخانه را تهدیدی علیه خود توصیف کرده است. بنابراین، عدم تقارن نظامی آشکار بین دو کشور با یک ایران هستهای به طور چشمگیری متعادل خواهد شد.
با توجه به حمایت آمریکا از اسرائیل با ضمانتهای امنیتی قوی، ایران با یک ضعف استراتژیک روبهرو است و راه حل را در توسعه یک زرادخانه پیچیده و بومی از موشک برای دستیابی به حدی از بازدارندگی یافته است. تحلیلگران اطلاعاتی معتقدند که ایران بزرگترین زرادخانه موشکهای بالستیک در منطقه را دارد، اما همانطور که جنگ دوازده روزه نشان داد، بازدارندگی حاصل از این زرادخانه ضعیف است.
این ضعف در بازدارندگی، در ترکیب با ساختاری ناکارآمد از پدافند هوایی – عمدتا به دلیل تحریمهای بینالمللی که مانع از دستیابی ایران به تجهیزات نظامی پیشرفته شده – پیگیری برنامه هستهای از سوی ایران را عقلانی جلوه میدهد. آسیبپذیریهای عمیق امنیتی ایران نیز دلیل قانعکننده برای این کشور برای دستیابی به سلاح هستهای است که میتواند محافظت کافی در برابر تجاوز نظامی ارائه دهد.
مورد کره شمالی شباهتهایی به ایران دارد. این کشور که با نگرانیهای مربوط به تغییر رژیم انگیزه گرفته بود، پس از جنگ ۱۹۵۰ تا ۱۹۵۳ کره، برنامه تسلیحات هستهای خود را با نقض بسیاری از توافقنامههایی که با آمریکا امضا کرده بود، آغاز کرد. کره شمالی رسماً در سال ۲۰۰۶ به یک قدرت هستهای تبدیل شد. اکنون، احتمال استفاده اجباری و عمدی از آن در طول بحرانها پایین باقی مانده است. اینکه کره شمالی در هیچ جنگ تمامعیاری شرکت نداشته، نیازی به ذکر ندارد. منطقی است که نتیجه بگیریم سلاحهای هستهای کره شمالی بازدارندگی مناسبی ارائه دادهاند. اگرچه درگیریهای کوچکی در شبهجزیره کره رخ داده، اما منازعات بزرگ مهار شدهاند و از وقوع جنگهای تمامعیار جلوگیری شده است.
کره شمالی رسماً در سال ۲۰۰۶ به یک قدرت هستهای تبدیل شد و تاکنون، احتمال استفاده از این تسلیحات در جریان بحرانها پایین باقی مانده است.
در حالی که کره شمالی در پیگیری بازدارندگی هستهای خود به یک کشور «منزوی» تبدیل شده است، ایران خطر چنین انزوایی را ندارد. این کشور از زمان سرنگونی رضا شاه پهلوی توسط غرب منزوی شده، اما متحدان قابلتوجهی در کشورهای جنوبی دارد.
جاهطلبی ایران برای تبدیل شدن به یک کشور هستهای نیز تا حدودی با عامل پرستیژ هدایت میشود. حکومت به جایگاهی چشم دوخته که کشورهای دارای سلاحهای هستهای در صحنه سیاست بینالمللی و عرصه فناوری دارند. تا پیش از افشای زودهنگام برنامه هستهای ایران در سال ۲۰۰۲، انگیزه تهران عضویت در «کلوب منتخب» کشورهایی در جهان بود که بر فرایند غنیسازی تسلط یافتهاند. همین انگیزه بود که تکمیل نیروگاه هستهای بوشهر را که بیش از دو دهه به طول انجامید و در آن زمان منطق مالی اندکی داشت، ممکن ساخت.
در این میان، حمایت گسترده عمومی نیز از برنامه هستهای ایران وجود دارد و براساس آمار ۶۹ درصد از ایرانیها از دستیابی به سلاح هستهای حمایت میکنند. این رقم در پی حملات اسرائیل به سفارت ایران در سوریه در آوریل ۲۰۲۴ و عملیات «شیر خیزان» افزایش یافته است.
این واقعیت که ایران با وجود تحریمهای بینالمللی سنگین، کماکان برای داشتن سلاح هستهای میجنگد، نشاندهنده استیصال این کشور برای دستیابی به سلاحهایی است که آنها را برای امنیت ملی خود ضروری میداند. هیچ مدرک مستقیمی وجود ندارد که نشان دهد ایران به دنبال استفاده از سلاحهای هستهای برای مقاصد تهاجمی است.
با درنظرداشت حمایت ایران از گروههای نیابتی بسیاری از منتقدان این نگرانی را مطرح میکنند که یک ایران هستهای، چتر حمایتی خود را به گروههای نیابتی گسترش خواهد داد. آنها با اشاره به پاکستان هستهای میگویند غرب ناچار شده که تسهیل فعالیت گروههای تروریستی شناختهشده از سوی پاکستان را نادیده گرفته است. این کشور در توسعه برنامه هستهای خود با فشار و تحریمهای بسیار کمتری روبرو شد. هرچند ارتش پاکستان برنامه و دانش هستهای خود را از دسترس گروههای نیابتی دور نگه داشته است.
این واقعیت که ایران با وجود تحریمهای بینالمللی سنگین، کماکان برای داشتن سلاح هستهای میجنگد، نشاندهنده استیصال ایران برای دستیابی به سلاحهایی است که آنها را برای امنیت ملی خود ضروری میداند.
اما این ترس و بیاعتمادی نسبت به ایران، غریزه اصلی دولت آن را نادیده میگیرد که بیش از هر چیز به دنبال بقا است. کنت والتز، دانشمند علوم سیاسی، در اثر خود «نظریه سیاست بینالملل»، مینویسد: «اولین نگرانی دولتها به حداکثر رساندن قدرت نیست، بلکه حفظ موقعیت خود در نظام است. بقا پیششرط دستیابی به هر هدفی است که دولتها ممکن است داشته باشند.»
این استدلال که ایران با قرار دادن سلاحهای هستهای در دست گروههای نیابتی، امنیت ملی خود را به خطر خواهد انداخت، معیوب است، چرا که اولویت اصلی رژیم، یعنی مشروعیت و بقا را نادیده میگیرد و نیز این واقعیت را در نظر نمیگیرد که مداخله اسرائیل، گروههای نیابتی ایران را تضعیف کرده است. حزبالله، که به عنوان یک عامل بازدارنده اصلی در برابر حملات اسرائیل در نظر گرفته میشد، پس از مرگ حسن نصرالله و سقوط رژیم اسد، چنان ضعیف شد که دولت لبنان اکنون به دنبال خلع سلاح این گروه است. مهمتر از آن، سلاحهای هستهای برای نگهداری و استقرار خود به زیرساختهای علمی و فنی نیاز دارند که میلیاردها دلار هزینه دارد؛ هزینهای که برای بیشتر دولتها یک چالش عمده به حساب میآید.
عملیات «چکش نیمهشب» که برنامه هستهای گستردهتر ایران را به طور کامل از بین نبرد، ممکن است به ایران برای دستیابی به توانایی هستهای انگیزه بیشتری بدهد، اما این بار مخفیانهتر از قبل عمل خواهد کرد.
هنگامی که کنت والتز به نفع بازدارندگی هستهای استدلال کرد، از سلاحهای هستهای به عنوان «سلاحهای صلحساز» یاد کرد و افزود: «هرگز در نزدیک به ۷۰ سال عصر هستهای، موردی وجود نداشته که یک کشور دارای توانایی هستهای به منافع حیاتی آشکار یک دولت هستهای دیگر حمله کرده باشد.»