ایران سابقهای طولانی در استفاده از حملات برونمرزی و عملیاتهای مخفیانه در خارج از مرزهایش دارد؛ اقداماتی که همه با یک هدف مشترک دنبال میشوند: ضربهزدن غافلگیرانه به «نقاط آسیبپذیر» دشمنان و کسب برتری برای تهران. این راهبرد از زمان انقلاب ۱۹۷۹ تاکنون ادامه یافته و ریشه در واقعیتی دارد که رهبران ایران بارها به آن اذعان کردهاند: ضعف دائمی این کشور در میدان نبرد متعارف. به همین دلیل، جنگ پنهان به ابزاری کمهزینه اما مؤثر برای مقابله با دشمنان تبدیل شده است.
در هفتههای اخیر، استرالیا ایران را متهم کرد که پشت موجی از حملات ضدیهودی در این کشور بوده است. هرچند مقامات استرالیایی جزئیات مستندی منتشر نکردند، اما کارشناسان امنیتی این اتهام را معتبر دانستند. متیو ردهد، کارشناس تهدیدات دولتی در اندیشکده «انستیتوی خدمات سلطنتی بریتانیا»، گفت: «ما همه جزئیات را نمیدانیم، اما استرالیاییها بیدلیل نام ایران را علنی نمیکنند، مگر اینکه اطمینان کافی داشته باشند.» به باور او، ایران این اقدامات را «ابزاری ارزان» برای جنگ اعلامنشده با دشمنان و در عین حال جلب توجه مخاطبان در خاورمیانه میداند؛ چرا که منابع و توان لازم برای جنگی آشکار را ندارد.
از دید تهران، چنین عملیاتهایی دو فایده دارند: نخست آنکه دشمنان را مشغول میکنند و مانع از حمله مستقیم و همهجانبه میشوند؛ دوم اینکه با هزینهای اندک میتوانند ضربات روانی و سیاسی وارد سازند. تا همین اواخر، بسیاری از تحلیلگران بر این باور بودند که این استراتژی در مجموع موفق بوده است. اما جنگ دو هفتهای ایران با اسرائیل و ایالات متحده در تابستان گذشته نشان داد این تاکتیک نیز محدودیتهای جدی دارد. هرچند میزان خسارت وارد شده به برنامه هستهای ایران هنوز روشن نیست، تقریباً همه ناظران توافق دارند که تهران بازنده اصلی آن درگیری بود.
ضعف دائمی ایران در میدان نبرد متعارف، جنگ پنهان را به ابزاری کمهزینه اما مؤثر برای مقابله با دشمنانش تبدیل کرده است.
با وجود وعدههای ایران مبنی بر «پیامدهای همیشگی» علیه آمریکا در زمان و مکان دلخواه، واقعیت آن است که جمهوری اسلامی پیش از آن نیز درگیر برنامهای مستمر برای ایجاد اخلال در خاک دشمنان بود؛ برنامهای که گاه به ترور، آدمربایی یا حملات مرگبار ختم میشود.
ابعاد و اهداف عملیاتهای برونمرزی
یکی از اهداف دیرینه تهران در این حوزه، مخالفان سیاسی و گروههایی هستند که میتوانند برای حاکمیت خطرآفرین باشند. در تیرماه، ایالات متحده به همراه بریتانیا، کانادا و دوازده کشور اروپایی بیانیه مشترکی منتشر کردند که در آن از «تلاشهای سرویسهای اطلاعاتی ایران برای قتل، ربایش و آزار مخالفان در اروپا و آمریکای شمالی» به شدت انتقاد شد. تهران نیز مطابق معمول این اتهامات را «جعلی و بخشی از کارزار ایرانهراسی» توصیف کرد.
در کنار مخالفان، اهداف دیگر شامل مراکز یهودی و کنیسهها نیز میشوند. در استرالیا، چندین مورد حمله آتشافروزی علیه این مراکز ثبت شده است. این اقدامات هدفی دوگانه دارند: از یک سو ایجاد ترس، ضربه روحی و تضعیف روحیه؛ و از سوی دیگر برانگیختن تنشهای اجتماعی به منظور بیثبات کردن کشورهایی که خصمانه تلقی میشوند.
بررسیها نشان میدهد از سال ۱۹۷۹ تاکنون بیش از ۲۰۰ طرح عملیاتی مرتبط با ایران در سراسر جهان شناسایی شده است. در سالهای اخیر، آمریکا و متحدانش از افزایش چشمگیر این فعالیتها خبر دادهاند. تنها از سال ۲۰۲۰ تاکنون دستکم ۳۳ مورد تلاش برای ترور یا ربایش در غرب گزارش شده که مقامات محلی یا اسرائیلی رد پای ایران را در آن دیدهاند. بسیاری از اهداف نیز چهرههای سرشناس بودهاند.
در نوامبر گذشته، وزارت دادگستری آمریکا کیفرخواستی علیه یک تبعه ۵۱ ساله افغان منتشر کرد که متهم به مشارکت در توطئه ایران برای ترور دونالد ترامپ بود. در بریتانیا نیز یکی از وزرا تأیید کرد که «اقدامات مستقیم علیه اهداف بریتانیایی طی سالهای اخیر به طور قابل توجهی افزایش یافته و از ابتدای ۲۰۲۲ تاکنون بیش از ۲۰ طرح مرتبط با ایران جان شهروندان و ساکنان کشور را تهدید کرده است.»
ریشه اصلی بسیاری از این عملیاتها در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نهفته است. نهادی که بلافاصله پس از سقوط شاه تشکیل شد تا بهعنوان نیرویی ایدئولوژیک از انقلاب و رهبرانش دفاع کند. وزارت اطلاعات ایران نیز در مواردی نقشآفرین است. سپاه پاسداران امروز یکی از نهادهای قدرتمند ایران است که مستقیماً زیر نظر رهبر جمهوری اسلامی، آیتالله خامنهای فعالیت میکند و منابع مالی گستردهای در اختیار دارد. این نهاد نخستین تجربههای خود را در سرکوب اقلیتهای قومی و مذهبی داخل ایران به دست آورد و سپس در جنگ هشتساله با عراق نقشی محوری یافت.
تنها از سال ۲۰۲۰ تاکنون دستکم ۳۳ مورد تلاش برای ترور یا ربایش در غرب گزارش شده که مقامات محلی یا اسرائیلی رد پای ایران را در آن دیدهاند.
از همان سالها، سپاه به عملیاتهای دوربرد نیز روی آورد؛ از جمله ترور مقامهای رژیم شاه در خارج و حملات علیه منافع آمریکا، فرانسه، اسرائیل و دیگر دشمنان. بمبگذاریهای عظیمی که در ۱۹۸۲ صدها دیپلمات و نیروی آمریکایی را در لبنان کشتند، به سران رژیم تازهتأسیس ایران و گروه نوپای حزبالله ـ که با حمایت سپاه شکل گرفت ـ نسبت داده شد. همچنین حملات مشابهی علیه نیروهای اسرائیلی و در کویت رخ داد.
در سالهای اخیر، روند تازهای نیز پدیدار شده است: استفاده از باندهای تبهکاری بهعنوان واسطه. متیو لویت، کارشناس برجسته در زمینه فعالیتهای خارجی ایران، هفته گذشته نوشت: «حتی در بحبوحه جنگ دوازدهروزه ایران و اسرائیل، گزارشهایی وجود داشت که ایران با گروههای جنایتکار سازمانیافته در اروپا تماس گرفته و از آنان خواسته هرچه سریعتر علیه منافع اسرائیلی و آمریکایی در آنجا دست به حمله بزنند.»
این تغییر روش شاید اعترافی ضمنی به ضعف باشد. اگر سپاه پاسداران نیروهای کافی در صحنه داشت، نیازی به اجاره نیروهای غیرقابل اعتماد از میان بزهکاران نداشت. همینطور حملات در استرالیا، که پیشتر اولویتی برای تهران محسوب نمیشد، نشانهای از تنگنای استراتژیک جمهوری اسلامی است. به گفته متیو ردهد، این اقدامات «بوی استیصال میدهد». او تأکید میکند: «به نظر میرسد بیش از آنکه نشانه قدرت واقعی ایران باشد، تلاشی برای نشان دادن فعالبودن آن است. نباید در توان عملیاتی ایران مبالغه کنیم.»