برنامه هستهای ایران از همان آغاز، بیش از آنکه صرفا یک پروژه علمی یا فناورانه باشد، موضوعی عمیقا هویتی و سیاسی است. در نگاه رهبران جمهوری اسلامی و بخش مهمی از جامعه ایران، دستیابی به توانمندی هستهای نه تنها نشانهای از پیشرفت و استقلال ملی است، بلکه ابزاری برای مقابله با فشارهای خارجی و تضمین جایگاه کشور در عرصه بینالمللی نیز محسوب میشود. به همین دلیل است که هرگونه مذاکره، توافق یا مناقشه در این باره، تنها بر سر سانتریفیوژها یا سطح غنیسازی اورانیوم نیست، بلکه مستقیما به پرسش از عزت ملی، حق حاکمیت و آینده ایران پیوند میخورد.
نگاهی به تاریخ معاصر ایران نشان میدهد که مسئله هستهای در بستری شکل گرفته که خاطره دخالتهای خارجی و بیاعتمادی نسبت به قدرتهای جهانی در آن نقش مهمی داشته است. ایرانیان بارها تجربه کردهاند که منابع طبیعی و ظرفیتهای اقتصادی کشورشان، بهویژه نفت و گاز، توسط قدرتهای خارجی کنترل یا غارت شده است. در چنین زمینهای، انرژی هستهای بهمثابه منبعی نوین و «ملی» تلقی شد که باید تحت مالکیت و مدیریت ایرانیان باقی بماند.
از دهه ۱۳۵۰ خورشیدی، برنامه هستهای ایران با کمک غرب آغاز شد، اما پس از انقلاب اسلامی و بهویژه در دوره جنگ ایران و عراق، این برنامه به شکلی مستقل دنبال شد. تحریمها، تهدیدها و فشارهای خارجی تنها باعث نشد که ایران از مسیر خود دست بکشد، بلکه برعکس، به برنامه هستهای رنگ و بوی مقاومت و ایستادگی در برابر سلطه خارجی داد. این تجربه موجب شد تا در گفتمان رسمی ایران، هستهای شدن با مفاهیمی چون استقلال، عزت ملی و پیشرفت علمی گره بخورد.
هرگونه مذاکره، توافق یا مناقشه در این باره، تنها بر سر سانتریفیوژها یا سطح غنیسازی اورانیوم نیست، بلکه مستقیما به پرسش از عزت ملی، حق حاکمیت و آینده ایران پیوند میخورد.
برای حاکمان ایران، انرژی هستهای صرفا فناوری تولید برق یا دانش علمی نیست. این برنامه بهعنوان نماد استقلال کشور در برابر قدرتهای بزرگ معرفی میشود. رهبران جمهوری اسلامی بارها تاکید کردهاند که ایران «حق مسلم» خود را در بهرهبرداری از فناوری هستهای دنبال میکند. این عبارت که در سالهای گذشته به شعار عمومی در رسانهها و خیابانهای ایران بدل شد، نشان میدهد که موضوع برای ایرانیان به امری فراتر از محاسبات فنی یا اقتصادی تبدیل شده است.
به باور آنان، چشمپوشی از این حق، به معنای بازگشت به دوران وابستگی و تسلیم در برابر فشارهای خارجی خواهد بود. از همین روست که حتی در زمانهایی که ایران با بحرانهای اقتصادی و اجتماعی شدید مواجه بوده، دولتها حاضر نشدهاند بهطور کامل از برنامه هستهای صرفنظر کنند. در واقع، هزینههای سنگین تحریمها و انزوا، از نگاه بسیاری در داخل کشور، بهایی برای حفظ استقلال و جلوگیری از تحقیر ملی به شمار میآید.
یکی از محورهای مهم در فهم جایگاه برنامه هستهای ایران، واکنش به تحریمها و فشارهای خارجی است. طی دو دهه اخیر، جامعه جهانی به رهبری آمریکا تحریمهای گستردهای را علیه ایران اعمال کرده است؛ از محدودیتهای بانکی و مالی گرفته تا تحریم صادرات نفت و فناوریهای پیشرفته. هدف اصلی این فشارها، وادار کردن ایران به توقف یا محدودسازی برنامه هستهای بود.
اما واقعیت این است که چنین فشارهایی نه تنها ایران را به عقبنشینی وادار نکرد، بلکه در بسیاری موارد به تشدید عزم رهبران کشور برای پیشبرد برنامه انجامید. در ادبیات سیاسی ایران، تحریمها بهعنوان نمونهای از «ظلم خارجی» و «بیعدالتی نظام بینالملل» معرفی شد و همین موضوع، دفاع از برنامه هستهای را به یک وظیفه ملی بدل کرد. به عبارت دیگر، هرچه فشار خارجی بیشتر شد، ارزش نمادین برنامه هستهای نیز افزایش یافت.
از نگاه مقامات ایران، این فشارها نشاندهنده آن است که غرب در پی محرومکردن کشور از حقوق مشروع و طبیعیاش است. بنابراین، مقاومت در برابر آنها نه فقط یک تصمیم سیاسی، بلکه پاسخی به احساس تاریخی بیعدالتی و تلاش برای حفظ عزت ملی تلقی میشود.
جمهوری اسلامی از آغاز بر پایه ایده استقلال و مبارزه با سلطه خارجی شکل گرفت. در چنین چارچوبی، برنامه هستهای به ابزاری تبدیل شد که این ایده را بهطور عینی نشان میدهد. برای نظام سیاسی ایران، عقبنشینی کامل از برنامه هستهای به معنای تضعیف مشروعیت ایدئولوژیک خود خواهد بود.
جمهوری اسلامی از آغاز بر پایه ایده استقلال و مبارزه با سلطه خارجی شکل گرفت و در چنین چارچوبی، برنامه هستهای تبلور این ایده است.
از سوی دیگر، این برنامه فرصتی فراهم کرده است تا ایران خود را بهعنوان کشوری قدرتمند و پیشرفته در جهان اسلام معرفی کند. در شرایطی که بسیاری از کشورهای منطقه وابسته به قدرتهای بزرگ هستند، ایران با اتکا به توانمندیهای بومی خود، تلاش دارد الگویی از استقلال و پیشرفت ارائه دهد. این امر بهویژه در سیاست خارجی ایران نقش کلیدی دارد و به کشور امکان میدهد در برابر فشارهای آمریکا و متحدانش، موضعی مقاوم اتخاذ کند.
در سطح جهانی، نگرانی اصلی قدرتها آن است که ایران در نهایت به سوی ساخت سلاح هستهای حرکت کند. هرچند ایران همواره تاکید کرده که برنامهاش صلحآمیز است و هدف اصلی آن تولید انرژی و پیشرفت علمی است، اما سطح بالای غنیسازی اورانیوم و توسعه سانتریفیوژها تردیدهای گستردهای ایجاد کرده است.
ایران در پاسخ به این نگرانیها، به دو نکته اصلی تکیه میکند: نخست اینکه بهعنوان عضو معاهده منع گسترش سلاحهای هستهای (NPT)، از نظر حقوقی حق دارد چرخه کامل سوخت هستهای را در اختیار داشته باشد. دوم آنکه، کشورهایی که خود دارای زرادخانههای عظیم هستهای هستند، صلاحیت اخلاقی برای محرومکردن دیگران از این حق ندارند. این استدلالها در گفتمان رسمی ایران جایگاه برجستهای دارد و در داخل کشور نیز بازتاب وسیعی پیدا کرده است.
عامل دیگری که باید در نظر گرفت، نقش سیاست داخلی ایران است. در فضای سیاسی کشور، هر دولتی که در برابر فشارهای خارجی کوتاه بیاید یا امتیاز بیش از حد بدهد، با انتقاد شدید رقبای داخلی مواجه میشود. به همین دلیل، حتی دولتهایی که به مذاکره و تعامل گرایش بیشتری داشتهاند، در نهایت نتوانستهاند از چارچوب کلی برنامه هستهای عبور کنند.
در حقیقت، اجماع گستردهای در میان نیروهای سیاسی ایران وجود دارد که نباید از «حق مسلم» کشور در زمینه هستهای چشمپوشی کرد. این اجماع، اگرچه ممکن است در سطح تاکتیکها و روشها تفاوتهایی داشته باشد، اما در اصل موضوع کمتر اختلافی دیده میشود. همین امر سبب شده است که برنامه هستهای بهمثابه بخشی از «اجماع ملی» تعریف شود.
با توجه به همه این عوامل، به نظر میرسد که برنامه هستهای ایران همچنان جایگاه مرکزی در سیاست و هویت ملی کشور خواهد داشت. حتی اگر مذاکراتی برای محدودسازی یا نظارت بر آن صورت گیرد، اصل برنامه و نمادهایی که به آن پیوند خوردهاند بهسختی قابل تغییر هستند.
از سوی دیگر، احتمال دستیابی به توافقی پایدار میان ایران و قدرتهای جهانی، بستگی زیادی به این دارد که آیا طرفین میتوانند راهی بیابند که هم نگرانیهای امنیتی غرب را کاهش دهد و هم نیاز ایران به حفظ عزت و استقلال ملی را برآورده سازد. در غیر این صورت، چرخه فشار و مقاومت همچنان ادامه خواهد یافت و برنامه هستهای همچنان بهعنوان یکی از مسائل اصلی سیاست جهانی باقی خواهد ماند.